« فداکاری »
موندم از کجا شروع شد که تو رو دوباره دیدم هنوز از راه نرسیده ته قصمون رسیدم
یکی جز من تو دلت بود واسه این بود بر نگشتم وقتی لبخندتو دیدم حتی از خودم گذشتم
این فداکاری من رو دیگه جز من کی می دونه جز تویی که خوبیامو دیگه یادت نمی مونه
شاید اصلا دیگه یادت بره که مثل قدیم جون منی ولی یادت نره خوشبختی الآنتو مدیون منی(2)
وقتی مهتاج تو بودم تو فداکاری نکردی حال و روز من و دیدی اما باز کاری نکردی
شونه خالی کردی از من با هزار عذر و بهونه درد و دل کردن وباره با درو دیوار خونه
این فداکاری من رو دیگه جز من کی می دونه جز تویی که خوبیامو دیگه یادت نمی مونه
شاید اصلا دیگه یادت بره که مثل قدیم جون منی ولی یادت نره خوشبختی الآنتو مدیون منی(2)